غریبانه
عاشقانه های من
مردی درعالم رویا فرشته ای را دید که در یک دستش یک مشعل و دردست دیگرش سطلی آب بود و در جاده ای تاریک و روشن راه میرفت . مرد جلو رفت و از فرشته پرسید:این مشعل و سطل آب را کجا میبری؟؟؟؟ فرشته جواب داد:میخواهم با این مشعل بهشت را آتش بزنم و با این سطل آب آتش های جهنم را خاموش کنم,آن وقت ببینم چه کسی واقعا خدارا دوست دارد. خداوند دریایی بیکران است و بهشت قطره ای از این دریاست! چون به دریا میتوانی راه یافت/سوی یک قطره چرا باید شتافت؟ ((سعدی)) متن متعلق به کتاب شما عظیم تر از آنی هستید که می اندیشید2 به قلم ((دکتر مسعود لعلی)) نظرات شما عزیزان:
نگار جونم به این یکی وبم بیا.........
پاسخ:چشم نفسم
مثل همیشه محشر بود فدات
واقعااونی هنرکرده که تمام عباداتش فقط وفقط براخودخداباشه وگرنه به یه بچه کوچیک قول بستنی هم بستنی هم بدی نمازمیخونه که بستنی گیرش بیاد
پاسخ:آره دیگه.حالا دیگه به قول تو ماشدیم بچه کوچولو و بهشت خدا هم واسمون بستنیه |
|